هفت آموزه ي اساسي صهيونيسم مسيحي (7)
فرجام شناسي صهيونيسم مسيحي
مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
هفت آموزه ي اساسي صهيونيسم مسيحي (7)
از ميان گرايش هاي صهيونيسم مسيحي، هردو گرايش مهم عهدگرا و تدبيرگرا (1) به طرز لاينفك درباره ي آينده ي پيش از بازگشت مسيح بدبين هستند. اما گرايش تدبيرگرا با تقديرهاي جداگانه اش براي اسرائيل و كليسا و آموزه هاي منحصر به عروج و دوره ي مصيب است كه به ويژه از سال 1970، به تدريج از طريق تدبيرگرايي مكاشفه اي و مسيحيايي هال ليندزي، تيم لائه، مويشه روزن و ديويد بريكنر شكل گرفته است. (2) به عنوان مثال، ليندزي ادعا مي كند كه كتابش، فرجام سياره ي بزرگ زمين، « در سر تا سر دنيا در جلب ده ها هزارها يهودي به سوي ايمان به عيسي به عنوان مسيحاي آنان تأثيرگذار بوده است. من همه جا به ميان آنان مي روم ». وي حتي ادعا مي كند، اولين نخست وزير اسرائيل، ديويد بن گوريون اندكي قبل از مرگش آن را مطالعه كرده بود. از آنجا كه اشياي اتاقش به همان گونه كه قبل از مرگش بود، نگه داشته شده است، يك نسخه از فرجام سياره ي بزرگ زمين بر روي ميز مطالعه ي او باقي است. يكي از دوستانم كه از فرماندهان نظامي عالي رتبه (3) اسرائيل است، صدها نسخه از ترجمه ي عبري را در ميان نيروهاي دفاع اسرائيل توزيع كرده است، با اين كه وي شخصاً تاكنون به عيسي به عنوان مسيحا اعتقاد نداشته است. (4)گري ديمار و پيتر ليتارت (5) اظهار داشته اند كه « اگر ليندزي بازگرداندن يهودي تبارهاي بي ايمان (6) به سرزمين شان را در زمان هايي خاص اعلام نكرده بود، و به عنوان اساس نظريه پردازي خود به كار نبرده بود، فرجام سياره ي بزرگ زمين، فكر بديع فرجام شناسانه اي نمي بود. پيشگويي هاي وي بود كه موجب فروش كتاب هايش شد ». (7) اگر چه آنان اظهار مي دارند كه بسياري از كساني كه خود را تدبيرگرا مي نامند، در واقع « تدبيرگرايان پيرو ليندزي » (8) هستند، تا بدان حد كه نويسندگان تدبيرگرايي مانند جان والوورد و تيم لائه نسبت به پيشگويي، داراي رويكرد ليندزي هستند ( و آن دو به نوبه ي خود مورد تأسي تدبيرگرايان ديگري مانند گرانت جِفري، چارلز داير، دِيْو هانت و جك وان ايمپه (9) بوده اند)، اما اصطلاح عام تدبيرگرايي مكاشفه اي، اصطلاح توصيفي مناسب تري براي آن چيزي است كه امروزه به گونه ي غالب تدبيرگرايي تبديل شده است.
تدبيرگرايي مكاشفه اي عمدتاً به واسطه ي رويكرد غير متداول ليندزي (10) و كساني كه از او پيروي كردند، قبول عام يافت. نكات بسيار مهم اين قرائت بدبينانه (11) از پيشگويي كتاب مقدس، اين باور راسخ است كه دوره ي عذاب همراه با عروج پنهاني كليسا و تجديد بناي معبد يهوديان بر كوه معبد [= حرم الشريف بيت المقدس ] قريب الوقوع است. اين زمينه ساز جنگ آرماگدون خواهد بود كه در آن شمار بسيار زيادي از يهوديان دچار آسيب و مرگ خواهند شد. عيسي براي نجات بقيه ي يهوديان مؤمن باز خواهد گشت، سلطنت را به يهوديان باز خواهند گرداند (12) و از اورشليم به مدت هزار سال حكومت خواهد كرد. (13) بررسي شيوه ي بديع پيشگويي (14) ليندزي ما را به تحليل ويژگي هاي اصلي فرجام شناسي صهيونيستي مسيحي هدايت خواهد كرد، يعني: نشانه هاي آخرالزمان؛ عروج؛ دوره ي مصيبت و آرماگدون؛ رجعت دوم و روز داوري.
1. پيش بيني آينده: پيامبر هال
هال ليندزي عمدتاً مسئول رواج رويكردي كمابيش بحث انگيز و ليكن مورد قبول عموم نسبت به پيشگويي ها بوده است. برخي اظهار مي دارند كه ليندزي غايت شناسي (15) اي را به دست داده است كه تفسير تاريخ است نه فرجام شناسي، كه به « آخرين حوادث » مربوط به بازگشت مسيح و پس از آن مي پردازد. (16) ليندزي تصور مي كند كه، مثلاً، پيشگويي، تاريخ نامكتوب است؛ دقت پيشگويي، صحّت آن را اثبات مي كند؛ به صورت رمز نگاشته شده و لازم است معناي آن كشف شود.1. 1. پيشگويي: تاريخ نامكتوب
چارلز رايري پيش از ديگران كتاب مقدس را « تاريخ نامكتوب » (17) خواند، و علاوه بر اين چارلز داير تدبيرها را مراحلي مي داند كه « الگويي زماني براي رهنمايي ما به دست مي دهد ». (18) دريك پرينس اين امر را با ادعاي زير بيشتر تقويت مي كند: « موضوع محوري پيشگويي كتاب مقدس... سرزمين مقدس و قوم اسرائيل است ». (19) ليندزي اين انديشه را رواج داده است كه پيشگويي كتاب مقدس اساساً ناظر به آينده و خبردهنده است كه طرح هاي آينده ي خدا (20) بر روي زمين و به ويژه راجع به آينده ي اسرائيل را آشكار مي سازد. « كانون كل پيشگويي انبيا، كشور اسرائيل است. رويدادهاي خاصي از تاريخ اخير اين قوم، صحّت سخنان انبياي بني اسرائيل را اثبات كرده است. آن ها همچنين ما را به پذيرش اين واقعيت سوق مي دهند كه " شمارش معكوس" آغاز شده است ». (21) در فرجام سياره ي بزرگ زمين وي اظهار مي دارد كه، « سه دوره ي هزار ساله از تاريخ مملو از شواهد دال بر توانايي آنان در پيشگويي است و غفلت ورزيدن از پيشگويي هاي شگفت انگيز راجع به سرنوشت انسان و رويدادهايي كه به زودي اين سياره را تحت تأثير قرار مي دهد، چه بسا بزرگ ترين حماقت اين نسل خواهد بود ». (22) ليندزي در مقدمه ي جهان نويني مي آيد، همچنين ادعا مي كند كه « اطلاعات مندرج در اين كتاب كه خوانندگان محترم درصدد مطالعه آن هستند، از روزنامه ي فردا تازه تر است... گمان مي كنم التفات به اين كه چه نوع پيشگويي هايي در حدود دو هزار سال پيش صورت مي گرفت، موجب شگفتي خوانندگان مي شود! » (23) تا پيش از سال 1980، ليندزي نسبت به درستي آخرين كتابش تعصب بيشتري يافته بود: « مقصود اين است كه آنچه را كه در دهه ي آغاز شده رخ خواهد داد، تحليل كنيم ». (24) در سياره ي زمين در سال 2000 ميلادي (25) (1996)، ليندزي اظهار مي دارد كه اگر چه جهان به تدريج از كنترل خارج مي شود، « ... همان گونه كه ملاحظه خواهيد كرد، همه چيز منظم است. خدا پيشاپيش به ما گفته است كه اين امور رخ خواهد داد ». (26) ليندزي مدعي است كه پيشگويي هاي كتاب مقدس صرفاً رويدادهاي آينده را بيان كرده است. از اين رو، ليندزي در سياره ي زمين، فصل پاياني (27) (1998) تأكيد مي ورزد كه « اين سلاح ها آن قدر نو، سرّي و مرگبار هستند كه تعداد اندكي از افراد در خارج از محافل نظامي حتي از وجود چنين سلاح هايي آگاهند. اما خدا مي دانست، و او هنگامي كه جزئيات جنگ قريب الوقوع ديگر براي اورشليم را ذكر كرد، همه چيز را درباره ي اين سلاح ها به زكريا گفت ». (28) ليندزي توضيح نمي دهد كه اگر زكريا 2400 سال پيش درباره ي اين سلاح ها سخن به ميان آورد، چگونه آن ها مي توانند سرّي باقي بمانند.با اين حال، ليندزي به تبع رايري، معتقد است كه « پيشگويي، تاريخ نامكتوب است ». (29) وي با اين سخن، پيشگويي ها را از حال و هواي پيمان مدارانه كه در چارچوب آن اساساً پيشگويي ها ابراز شده بود، منفك مي سازد. ديدگاه ليندزي درتضاد با خود پيامبران عبراني است كه همواره تأكيده مي كردند قصد آنان دعوت قوم خدا به بازگشت به دوران رابطه ي ميثاقي شان است، نه ابراز داده هايي دلبخواهي و از جهاتي ديگر مبهم، در خصوص رويدادهاي مقدّر آينده. پيشگويي اصيل كتاب مقدس همواره مشروط است نه تقديرگرايانه. (30) وعده ها و هشدارها مشروط به چگونگي عكس العمل افراد به دستورات خدا هستند. در نتيجه، برخي اوقات پيشگويي ها درست از آب در نيامدند. به عنوان مثال، هنگامي كه ميكاه (31) پيش بيني كرد كه اورشليم « مانند كشتزار شيار خواهد شد » و « به تلّي از خاك مبدل خواهد شد »، هشدارهاي وي به توبه و شكوفايي دوباره در دوره ي زمامداري حزقيّاي پادشاه (32) [، از پادشاهان قوم يهودا،] منجر شد. « در نتيجه، خداوند اراده اش را نسبت به بلايي كه تهديد كرده بود، تغيير داد » (ميكاه 3: 12؛ ارميا 26: 17- 19). (33) همين اصل در داستان يونس مشاهده مي شود. (34)
از اين رو، گفته مي شود كه ليندزي بيشتر شبيه پيامبران دروغيني است كه به مردم با وعده هاي صلح و بهروزي اظهار دوستي مي كرد بدون آن كه پيش شرط هاي پيمان مدارانه (35) توبه و ايمان را مشخص كند. (36) ليندزي از آن رو كه پيشگويي را جبرانگارانه و « تاريخ نامكتوب » تلقي مي كند، ادعاهاي منطقه اي يك جانبه ي اسرائيل را مشروع مي داند در حالي كه از سرشت مشروط رابطه ي ميثاقي غفلت ورزيده است.
1. 2. پيشگويي: صحّت پيشگويي
ليندزي در نخستين اثرش، فرجام سياره ي بزرگ زمين به بررسي رواج تازه و آَشكار علاقه به اختربيني، معنويت گرايي و غيبت گويي (37) مي پردازد: كتاب مقدس ادعاهاي حيرت انگيزي را مطرح مي كند؛ اما اين ادعاها شگفت انگيزتر از ادعاهاي طالع بينان، و پيامبران و پيشگويان نيستند. علاوه بر اين، ادعاهاي كتاب مقدس در قرائن و واقعيت هاي تاريخ، شالوده محكم تري دارند ». (38) ليندزي در سومين اثرش، جهان نويني مي آيد: اُديسه نبوي (39) كه سه سال پس از اثر اول به نگارش آن پرداخت، همچنان رويكرد تطبيقي را نسبت به پيشگويي اخذ مي كند و ادعاهاي پيامبران عهد عتيق را با ادعاهاي كاهنان سِلتي مذهب استونهنج (40) مقايسه مي كند:چهار هزار سال پيش، كشيشان از طريق اين سنگ ها مي توانستند به رؤيت خورشيد، ماه و ستارگان بپردازند و با دقت تمام، فصل ها، طلوع خورشيد، و گرفتگي خورشيد و ماه را پيش بيني كنند... در سر تا سر قرون تاريخ طولاني بشر افراد فراواني بودند كه در صدد پيش بيني مسير رويدادهاي بشري برآمده اند، اما هيچ فردي دقت باور نكردني پيامبران عبراني عهدكهن را نداشته است. (41)
در سال 1994، ليندزي با نگاهي دوباره به آوازه ي فرجام سياره ي بزرگ زمين، انتقادات خود را مورد ترديد قرار مي دهد: « از اين رو، تعجبي ندارد كه من با اطمينان خاطر از عملكرد خود در برابر سابقه كار شيادان اختربين امروزي يا غيب گويان عصر جديد (42) دفاع مي كنم ». (43) عجيب اين كه، عنوان آخرين فصل از فرجام سياره ي بزرگ زمين، « شفاف سازي پيشگويي » (44) است، در حالي كه عنوان پاراگرافي از مقدمه ي جهان نويني مي آيد- كه به شرح كتاب مكاشفه ي يوحنا مي پردازد - « زنجيره تبيين پيشگويي يوحنّا » است. (45) ليندزي از حيث اتخاذ رويكرد تطبيقي و نيز عاري از دقت نسبت به پيشگويي ها مورد انتقاد قرار گرفته است، چرا كه تمايز ميان منبع كتاب مقدس و منبع علوم غريبه را مبهم نموده است. (46) اين امر به واسطه ي ادعاي ليندزي مبني بر اين كه پيشگويي نيز پوشيده است و نيازمند رمزگشايي است، باز هم وخيم تر شده است.
1. 3. پيشگويي: در رمز كتاب مقدس
هال ليندزي مدعي است كه معماهاي پيشگويي ها را از طريق كتاب مقدس باز نموده است. پيش بيني هاي خاصي راجع به آينده جاري و قريب الوقوع در درون اين معماها پنهان شده است. ليندزي به دنبال گفتمان « رمز كتاب مقدس »، جهان نويني مي آيد (1973) را بازنويسي كرد و با اين ادعا كه « پيام هاي ناگشوده ديرينه درباره ي آينده ي انسان و سرنوشت زمين » (47) را گشوده است، نام آن را اين بار رمز كتاب مكاشفات يوحنا (1997) نام نهاد. « آدمي نمي تواند به تصوير بهتري از چگونگي جنگ جهاني سوم دست يابد مگر آن كه جسماً به آينده منتقل شود. هال ليندزي به آينده رفته است! »(48)وان دِر وال (49) در حالي كه عنصر جار و جنجال رسانه اي (50) را محتمل مي داند، با اين حال مدعي مي شود كه، « در اين كتاب، هال ليندزي از پيشگويي كتاب مقدس براي گشودن فروشگاهي بزرگ بهره مي برد كه در آن، وي اطلاعات عجيب درون محفلي را درباره ي آينده ي نزديك، به ويژه جنگ جهاني سوم به فروش مي رساند ». (51) براي انجام اين كار، ليندزي ناگزير است نقش « بدل كاران آكروبات بازي » (52) را ايفا كند، و متن هاي كتاب مقدس را براي همخواني با سناريوي آينده اش مخدوش سازد و چيزي را مطرح كند كه برخي منتقدان آن ها را نوع جديد از گنوسي گري مسيحي (53) مي خوانند، (54) زيرا فقط كساني كه كتاب هاي وي را مي خوانند، توانايي درك پيشگويي را خواهند داشت. ليندزي با پاسخ به اين انتقاد كه وي فروپاشي كمونيسم شوروي را پيش بيني نكرده بود، با دقت انكار مي كند كه او خود هرگز مدعي پيامبري شده باشد. (55) اما وي اعتراف مي كند كه « يك رشته پيشگويي ها » (56) به عمل آورده است و خرسند است كه از زبان پيروانش نقل كند كه « ارمياي اين نسل » (57) است.
بنابراين، رويكرد نو و بحث برانگيز ليندزي، كه مكرراً استنساخ شده است ولو آن كه به ندرت همسان بوده است، بر اين فرض مبتني است كه پيشگويي، تاريخ نامكتوب است، صحت آن به واسطه ي دقت پيشگويي اثبات مي شود و نيازمند رمزگشايي خود وي است. چنين ديدگاه بدبينانه و جبرانگارانه اي از آينده، براي يهوديان و نيز روابط بين المللي در خاورميانه مستلزمات عميق خاصي را در بر دارد. اين فرجام شناسي آينده گرا و پيش فرض هاي تدبيرگرايانه كه زيربناي آن را تشكيل مي دهد، براي خدمت به منافع صهيونيسم مذهبي و سياسي مورد استفاده قرار گرفته است.
2. نشانه هاي فرجام: روزگار رو به تحول
ظهور قرائت پيشاهزاره اي (58) ظاهرگرا و آينده نگر از پيشگويي با كنفرانس هاي آلبري و پاورسكورت ارتباط داشت، كه به نظريه پردازي فراواني درباره ي چگونگي رويدادهاي كنوني نظير جنگ ها و قحطي ها و زلزله ها منجر شد و ثابت كرد كه پايان جهان قريب الوقوع است. ايروينگ، در كتابش آخرالزمان: گفتاري در باب ويژگي زيانبار و نشان دهنده ي « روزگار پرخطر آخرالزمان » در زمانه ي ما (59) (1828) در صدد آن بود كه نشان دهد كه « ما هم اكنون وارد آخرالزمان شده ايم و زندگي عادي انسان، بسياري از ما را به سوي پايان آن مي برد ». (60) سخن ايروينگ، در مقايسه با نشانه هاي مورد تأكيد تدبيرگرايان مكاشفه اي معاصر بي روح و بي لطف به نظر مي رسد. (61) ايروينگ نشانه ها را اين گونه ذكر مي كند، « نقض كنندگان آتش بس؛ ستمكار؛ تحقيركنندگان؛ خيانت كاران؛ بلند نظران سرمست ». با اين حال، انحطاط زندگي اخلاقي بريتانيايي ها به ايروينگ ثابت كرد كه اثرش بيانگر نشانه هاي آخرين روزهاي « اسارت يهوديان و مرحله غير يهوديان » است. (62)هفت سال بعد، اسكوفيلد هنگامي كه در سال 1897 دركنفرانس پيشگويي نياگارا (63) درباره ي « بازگشت خداوند » سخن مي گفت، باز هم همان پيش بيني مأيوس كننده را ابراز داشت: « نشانه ها و علائم آخرالزمان اينك آنقدر زياد و آنقدر دهشت زا هستند كه انسان هاي داراي بصيرت در هر نقطه و هر مرحله از زندگي به آن ها توجه مي كنند؛ و اين كاملاً جدا از تفسير آن ها است كه پيشگويي مطرح مي كند ». وي با نگاهي دوباره به كنفرانس هاي پيش گويي پيشين به خوانندگان يادآوري مي كند كه پيام آنان تغيير نيافته است. « ما از مطالعه كلام خدا برخاسته ايم كه در اينجا همه ساله گرد هم آييم و اين هشدار را اظهار كنيم كه اين عصر با بلا و ويراني و فاجعه ي عظيم جهاني پاپان مي يابد و بدين جهت به ما انگ بدبيني زده اند ». (64) اما نشانه هاي اسكوفيلد بسيار متفاوت از نشانه هايي بود كه ايروينگ بيان كرده بود.
در 1908، بلكستون در عيسي مي آيد (65)، هشت نشانه ي ظهور « سريع » مسيح را فهرست مي كند. اين نشانه ها عبارت بودند از: رواج مسافرت و دانش؛ زمانه ي مخاطره آميز؛ معنويت گرايي؛ ترك دين؛ تبليغ مسيحيت در سطح دنيا؛ انسان هاي ثروتمند؛ اسرائيل؛ و به طرزي چشمگير، صهيونيسم. (66) بلكستون با اشاره به پيشگويي دانيال خاطرنشان مي كند كه « نكته ي حائز اهميت آن است كه دقيقاً 1260 سال پس از تصرف اورشليم توسط پيروان محمد [(صلي الله عليه و آله و سلم)] در سال 637 ميلادي، اين نخستين كنگره صهيونيستي تشكيل شد ». (67)
ضربه ي روحي جنگ جهاني اول، نظريه پردازي را در ميان تدبيرگرايان شدت بخشيد. همچنين اين امر موجب پديد آمدن نگرش بدبينانه (68) در خصوص اميدواري به صلح جهاني شد، بدبيني اي كه هنوز تا به امروز ادامه دارد. اسكوفيلد در 1918، انبيا چه مي گويند؟ (69) (70) را منتشر كرد، يك رشته بررسي ها كه عنوان يك فصل آن چنين بود، « آيا كتاب مقدس اين جنگ را توضيح مي دهد؟:
تا آنجا كه كلام انبيا بيان كرده است كمترين دليل قانع كننده براي اين انتظار وجود ندارد كه ملت هاي درگير در كشمكش هاي بزرگ كنوني، صلح پايداري را ايجاد خواهند كرد يا مي توانند ايجاد كنند. اين پنداري ساده لوحانه است كه در پي همه ي رنج ها و كشتارها و ويراني هاي اين جنگ، چنان انزجاري از جنگ پديد خواهد آمد كه زمينه ساز پيدايش فدراسيون كشورها- يعني ايالات متحد جهان (71) - خواهد شد كه در آن تنها يك ارتش وجود خواهد داشت و آن، نيروي صلح بين المللي است، نه قشون ضد صلح. استثنائاً ميان رؤياي عوامانه و كلام انبيا نوعي تطابق وجود دارد. زيرا آن كلام قطعاً به امپراتوري جهاني فدراسيوني (72) در دوره ي آخرالزمان اشاره دارد. (73)
اين دلبستگي به تفسير بدبينانه از صحنه ي جغرافيايي- سياسي نيز بر نگرش ها نسبت به جايگاه يهوديان در چارچوب اين سناريوي غم انگيز تأثير گذاشت. تدبيرگراياني مانند نيوتن، مثلاً بر اين باورند كه يهوديان بخشي از پيمان سياسي و مذهبي اروپاي متحد با دجّال خواهند بود:
هنگامي كه كاتوليك ها و كليساي يونان و يهوديت، و اسلام، و كليساي آنگليكان اين گرايش را بار ديگر طنين انداز كنند و هنگامي كه آن به لحاظ حكومتي مورد پذيرش كشورهاي دنياي روم قرار گيرد، به زودي شاهد خواهيم بود كه « اِفا » (74) و « شرارت » و شرارت جويان، در سرزمين شنعار (75) [= عراق] مستقر مي شوند. (76)
از نظر نيوتن، سرنوشت تعيين شده يهوديان در يك طرح مقدّر نبوي مشخص شده است:
يهوديان وجود خواهند داشت؛ برخي در سرزمينشان، برخي ديگر به صورت پراكنده در سر تا سر دنيا. « يك سوم » يهوديان ساكن در سرزمين مقدس، زنده خواهند ماند (نگاه كنيد به: زكريا 12: 8)، و بخشي از يهوديان پراكنده نيز باقي خواهند ماند. اين ها تغيير كيش خواهند داد و مايه ي بركت زمين خواهند شد؛ اما بخش اعظم اسرائيل، به ويژه يهوديان سرزمين مقدس با دجال هم پيمان خواهند شد و همراه با آن به هلاكت خواهند رسيد. (77)
نظرپردازي هاي پيشگويانه ي نيوتن نشانگر اين نكته است كه توجه تدبيرگرايي پيشاهزاره نگر (78)، تا پايان قرن نوزدهم، به جاي اعلام پيام مسيحي، بيشتر به تعيين تاريخ « نشانه هاي آخر الزمان » مي پرداختند. آن شور و شوق براي درگذشتگاني كه يك قرن قبل موجب افزايش مبشّر پساهزاره نگر (79) شده بود، سپري شده بود. آنان كه با پيشاهزاره گرايي عهد مدار بيشتر احساس وابستگي كردند و به فرقه هاي رسمي، تبليغ مسيحيت در ميان يهود و نيز جنبش بازگشت گرايي متعهد باقي ماندند، تمايل داشتند كه همان نشانه ها را به طرزي متفاوت تلقي كنند. از اين رو، به عنوان مثال، واكنش انجمن يهوديان لندن به اعلاميه بالفور (80) خوش بينانه بود، زيرا آن حاكي از پايان « دوران امت هاي غير يهودي » بود:
همه ي اين امور براي ما مسيحيان به چه معنا است؟ در پرتو نوشته ي مقدس انبيا ما در مي يابيم كه چنين اقدامي از جانب دولت ما و از جانب متفقين (81)، در هم داستان شدن با راه حل آنان براي بازگشت يهود به سرزمين خودش، حائز اهميت وافري است... از سال 70 ميلادي به بعد، بيت المقدس و فلسطين تحت سيطره غير يهود (82) بود، و اينك به نظر مي رسد كه ما دقيقاً در آستانه ي تحقق واقعي آخرين پيشگويي هستيم و آن يقيناً هشداري واضح به ماست كه خداوند « نزديك است، بلكه دقيقاً بر در است ». (انجيل متي 24: 33). (83)
در 1948 هنگامي كه كشور اسرائيل اعلام موجوديت كرد (84) و مجدداً در 1967 با تصرف قسمت شرقي بيت المقدس (85) سخنان مشابهي ابراز شد. حدود سي و پنج سال بعد، ليندزي همچنان تأكيد مي كرد كه « هم اكنون مي توان سخن قوم و خويش (86)، يعني پيروان خداوند و منجي ما، عيسي مسيح، را قبول كرد، همچنان كه او براي بازگشت به درهاي آسمان نزديك مي شود ». (87)
دوايت ويلسون (88) اظهار داشته است كه تاريخ پيشاهزاره اي (89) « با انبوهي از نظرپردازي هاي نادرست كه اعتبار آنان را از بين برده است، پوشانده شده » است. بازگشت ظاهري يهوديان صرفاً موجب تشديد اختلافات در اين مورد شد كه آيا يهوديان پيش از آمدن عيسي يا پس از آن بازگشت خواهند كرد، با ايمان يا بدون ايمان. همچنين، وي از منظر بدبينانه اي اظهار مي دارد كه از آنجا كه: « بازگشت... دقيقاً معين شده است كه در 1897، 1917 و 1948 آغاز شود... احتمال ندارد كه اين وضعيت در آينده تغيير چشمگيري يابد ». (90)
اگر چه پيشاهزاره اي هاي عهدگرا و تدبيرگرا هم عقيده اند كه اينك، « آخرالزمان » است، در اين امر اختلاف نظر دارند كه چه چيزي در آينده رخ خواهد داد. در حالي كه تدبيرگرايان در ميان خود نسبت بدين نكته اختلاف نظر دارند كه عروج پنهاني مسيحيان پيش از دوره ي مصيبت، اواسط آن يا پس از آن صورت خواهد گرفت، عهدگرايان معتقدند كه امت مسيحي تا زمان بازگشت مسيح، بر روي زمين خواهد بود.
3. عروج: رهايي بزرگ
تدبيرگرايي، افزون بر تمايز ميان اهداف ازلي خدا براي اسرائيل و كليسا، بدين انديشه- كه داربي مروّج آن بود (91) اما احتمالاً از ايروينگ نشأت مي گيرد- (92) نيز معتقد است كه بازگشت قريب الوقوع مسيحي دو مرحله خواهد داشت. در مرحله ي نخست، هنگامي كه مسيحيان از زمين به طرف آسمان مي روند و در هوا با مسيحي ملاقات مي كنند، « ظهور » مرئي خواهد بود، فرآيندي كه به « عروج قديسان » موسوم است. با محدود شدن حضور روح القدس و ناپديد شدن آن از دنيا، دجال خروج خواهد كرد، تبهكاري رواج خواهد داشت و بي ايمانان، از جمله يهوديان كه در آن موقع به اسرائيل بازگشته اند، مدت 7 سال در طي دوره ي مصيبت دچار درد و رنج خواهند شد. سلطه ي شيطان (93) سرانجام با ظهور فراگير (94) عيسي مسيح نابود خواهد شد.داربي درباره ي عروج اظهار مي داشت كه « پيوستن كليسا به مسيح هيچ ربطي به ظهور يا آمدن مسيح به زمين ندارد. جايگاه كليسا نقطه اي ديگر است. كليسا تا آن موقع در جايگاهي مقدس در محضر اوست. كليسا را بايد به آنجا به حضور جسماني آورد ». (95) اين اميدواري به عروج پنهاني چه بسا روشنگر اين نكته باشد كه چرا تدبيرگرايان آسوده خاطرند و يا نسبت به آنچه كه براي يهوديان در طول دوره ي مصيبت رخ خواهد داد، بي تفاوتند. به عنوان مثال، بلكستون، مي گويد، « جزئيات وضعيت بازگشت آنان، و توبه ي آنان و پذيرش مسيح، براي ما چندان مهم نيست. زيرا آنان كه اهل كليسا هستند، قطعاً ابتدا به عروج خواهند رفت و از همه ي بلايايي كه يهوديان بايد از آن ها بگذرند، رهايي خواهند يافت ». (96)
بدين دليل تدبيرگرايان از كشتار جمعي قريب الوقوع ديگر نگران نيستند. در حالي كه اسرائيل « فيوز آرماگدون » (97) محسوب مي شود، مسيحيان درست قبل از آغاز آرماگدون، به سلامت به آسمان عروج خواهند كرد. يهوديان حامي عيسي نيز در معرفي كتاب آخرالزمان (98) اثر جان والوورد، (99) اطمينان مي دهند كه، « آخرالزمان مي تواند براي مسيحيان شادي بخش و ارزنده باشد. كليد آن، فهم آن است. اين كتاب با وضوح، منطق و استواري در پرتو پيشگويي كتاب مقدس به طرز شگفت انگيزي به بررسي رويدادهاي جهان مي پردازد، و قواعد ايمان ما را ترسيم مي كند. اين كتاب كه به قلم يكي از كارشناسان طرز اول اين زمينه به نگارش در آمده است، اثري روشنگر در باب پيشگويي است ». (100)
با فزوني يافتن توجه به آخرالزمان، نويسندگان تدبيرگراي ديگر به خود جرئت رقابت با هال ليندزي را داده اند و درباره ي عروج و دوره ي مصيبت نظرپردازي كرده اند. (101) به عنوان مثال، يهوديان حامي عيسي به تبليغ ده كتاب پرفروش لائه در مجموعه نوشتارهاي بازمانده (102) پرداخته اند:
ماجراي پر هيجان آخرالزمان (103) ناظر به زندگي بر روي زمين پس از عروج است. در يك لحظه ي مصيبت بار، ميليون ها نفر در سر تا سر جهان از بين خواهند رفت، وسايل نقليه از كنترل خارج شده، واژگون مي گردند، افراد دلبندتان در جلوي چشمانتان از بين مي روند و آشوب جهاني (104) پديد مي آيد. جستجو براي يافتن اعضاي خانواده، يافتن پاسخ ها و حقيقت، انديشه هر انساني را به خود مشغول مي كند. جنگ، قحطي و بيماري هاي مهلك (105) و نيز دجال در راهند. انسان چيزي را از زمين بر مي دارد، اما فرصت بر زمين گذاشتن آن را ندارد! (106)
به همين دليل است كه ليندزي به مسيحيان در خصوص شركت در جشن هاي هزاره (107) كه براي سي و يكم دسامبر 1999 طراحي شد، هشدار داد. وي با بيان وضع جهان مدعي شد كه وي در نظر داشت كه در اطراف و اكناف باشد:
من هيچ گونه طرح دراز مدت دنيوي مطرح نكرده ام. ما ممكن است هم اينك يا در آينده علاقمند شويم كه در ابرها با مسيح ملاقات كنيم... آيا ممكن است من در اشتباه باشم؟ يقيناً عروج امكان ندارد در فاصله زماني ميان زمان حاضر و سال دو هزار رخ دهد. اما هيچگاه پيش از اين در تاريخ اين سياره، رخدادها و اوضاع اينقدر هم زمان نبوده اند كه زمينه ساز وقوع اين رخداد متوقف كننده ي تاريخ (108) باشد... در نظر دارم در صفحات پاياني اين كتاب به بحث در اين باره بپردازم كه انتظار وقوع چه چيزي را در ساعات و دقايق سپري شده، داشته ام. (109)
فرازهاي مورد استناد تدبيرگرايان مانند باب چهارم نامه ي اول به تَسّالونيكيان واقعاً هيچ چيز درباره ي عروج پنهاني بيان نمي كند، چه رسد به اين كه كليسا به آسمان برود و آنگاه همراه با ظهور آشكار مسيح به زمين بازگردد. باس تأكيد مي كند كه، « تنها با برداشت تفسيري پيچيده مي توان عروج پيش از دوره ي مصيبت (110) را مورد تأييد قرار داد ». (111) با اين حال، تدبيرگرايان پس از بحث مسيحيان به آسمان رفته، درباره ي يكي از جنبه هاي بحث انگيزتر فرجام شناسي خود نظرپردازي مي كنند- سرنوشت يهوديان در طول دوره ي مصيبت و نبرد آرماگدون.
4. آرماگدون: تنگنايي يعقوب
در باب 24 از انجيل متّي، عيسي به مخاطبانش هشدار داد كه هنگام سقوط قريب الوقوع اورشليم به دست روميان از شهر بگريزند. تدبيرگرايان اين پيشگويي را گرفتند و در مورد رويدادهاي آينده به كار بردند. با اين كار، آنان عواقب هولناكي را براي يهوديان امروزي ذكر مي كنند. بيانات تدبيرگرايانه اوليه درباره ي رويدادهاي حول و حوش دوره ي مصيبت و آرماگدون كمابيش مجمل و عاري از احساس بود. (112) به عنوان مثال، يادداشت هاي اسكوفيلد بيان مي كند كه چگونه « آرماگدون مكاني مقرّر براي آغاز نبرد بزرگي است كه در آن، عيسي مسيح به هنگام آمدن شكوهمندانه اش يهوديان باقي مانده را كه مورد هجوم قدرت هاي جهاني غير يهود و تحت سلطه ستمكاران و پيامبران دروغين هستند، نجات خواهد داد ». (113)بلكستون درباره ي درد و رنج يهوديان در طي دوره ي مصيبت، بيان روشن تري دارد. بلكستون در كتاب بسيار تأثيرگذارش، عيسي مي آيد، اظهار مي دارد، « مطمئناً يهوديان باز خواهند گشت؛ اما يك زمان پردرد سر و وحشتناك در انتظار اين قوم است. گناهان آنان عظيم است. گناه ريختن خون بي گناهان، و حتي خون گرانبهاي عيسي مسيح به گردن آنان است ». (114) بلكستون خواه دانسته يا نادانسته اين ادعا را تكرار مي كند كه يهوديان همچنان محكوم به خداكُشي (115) هستند، اتهامي كه به يهودستيزي فراواني منجر شده است. او در ادامه به « تنگنايي يعقوب » (116) كه در ارميا 30: 6- 7 ذكر شده، اشاره مي كند و هشدار مي دهد كه، « احتمالاً" روزگار غير يهوديان " رو به پايان است، و ملت ها به زودي در گردونه ي عظيم حوادث مربوط به اجتماع بدون خداي اسرائيل فرو مي روند ». (117) بنابراين، از نظر بلكستون، هر چند صهيونيسم ممكن است حقيقتاً « نشانه » اي باشد، يقيناً نمي توان با آن پيوند برقرار كرد. تدبيرگرايان ديگر نظير جيمزگريْ (118) و آرنوگابلين كه در كار كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد شركت داشتند، نيز ظاهراً به واسطه ي ابراز نقطه نظر يهودستيزانه (119) مورد انتقاد قرار گرفته است. (120)
يهوديان در پيشگويي هاي تدبيرگرايان جديدتر كه توصيفات روشن تر و مفصل تري درباره ي حوادث رنج آور آينده در اسرائيل در دوره ي مصيبت و نبرد آرماگدون در اختيار مي نهند، روزگار چندان بهتري را از سر نمي گذرانند. به عنوان مثال، چارلز رايري پيشگويي مي كند كه اين زمان، « زمانه بزرگ ترين حمام خون اسرائيل » (121) خواهد بود. والوورد نيز كشتاري دسته جمعي را پيش بيني مي كند كه در آن دست كم 750 ميليون نفر جان خود را از دست مي دهند. (122) لائه هشدار مي دهد كه « تنگنايي يعقوب »، كه در ارميا 30: 7 پيشگويي شده است، يقيناً از دادگاه تفتيش عقايد اسپانيا (123)... يا حتي قتل عام يهوديان توسط آدولف هيتلر بسي شديدتر خواهد بود ». (124)
ليندزي اگر چه اطمينان داشت كه مسيحيان از آرماگدون جان سالم به در مي برند و از آسمان شاهد رويدادهايي خواهند بود، درباره ي سرنوشت يهوديان در ابتدا بيشتر دچار ترديد بود. (125) ليندزي در جهان نويني مي آيد (1973) ادعا مي كند كه خدا يهوديان مسيحايي را كه در طي دوره ي مصيبت به عيسي ايمان مي آورند، به طرز خارق العاده اي نجات خواهد داد. « اين واقعيت كه خدا 144000 يهودي واقعي را نجات مي دهد و آنان را مبلغان غير رسمي خود مقرر مي دارد، نه تنها سرشار از معناست بلكه با نظر خدا سازگار است... آنان شاهدان يهوه (126) يا مشايخ كليساي مورمون (127) يا نوعي نماد كليسا نيستند؛ آنان يهودي اند، يهودي، يهودي! » (128) در سال 1983، ليندزي در اسرائيل و آخرالزمان (129) بار ديگر به يهوديان اطمينان مي دهد كه در طي دوره مصيبت، به رغم « گرداب » جنگ جهاني كه پاي صدها ميليون سرباز و وقوع جنگ هسته اي را به ميان مي كشد، در يكي از بزرگ ترين معجزات همه زمان ها، « اسرائيل به سوي ايمان به مسيحاي راستين خود گرايش پيدا خواهد كرد و آنگاه به طرز معجزه آسايي حمايت خواهد شد... (زكريا 12: 8، 9) همان گونه كه وعده داده شد، خدا بني اسرائيل را براي نبرد با درنده خويي كه هرگز بر روي زمين ديده نشده است نيرومند مي سازد. او همچنين آنان را به طرز معجزه آسايي از نابود شدن حفظ خواهد كرد ». (130)
با اين حال، تا سال 1994 ليندزي پيش بيني بدبينانه تري را ابراز مي داشت، « ... تنها شمار اندكي از جمعيت جهان باقي خواهد ماند. تنها بازماندگان به حيات ادامه خواهند داد. بسياري از يهوديان قطعاً كشته خواهند شد ». (131) ليندزي در نبرد نهايي (132) (1995)، در ذيل عنوان « چكيده بينش: معجزه اي براي نجات اسرائيل رخ خواهد داد »، مدعي مي شود كه، « يهوديان روزگار بسيار سختي را سپري خواهند كرد. دولت يهود به آستانه ي نابودي كشيده خواهد شد ». (133) وي در فصل بعد مفهوم اين سخن را اين گونه توضيح مي دهد:
سرزمين اسرائيل و مناطق اطراف آن يقيناً هدف حمله هسته اي قرار خواهد گرفت. ايران و همه ي ملت هاي مسلمان اطراف اسرائيل پيش از آن هدف حملات اتمي اسرائيل (134) قرار گرفته اند.... همه ي اروپا، يعني كانون قدرت دجال، يقيناً عرصه ي نبرد هسته اي خواهد بود، همچنان كه ايالات متحده اين گونه خواهد بود... [كتاب] زكريا گزارشي غيرعادي و مبسوط را در اين باره بيان مي كند كه چگونه صدها هزار سرباز در منطقه ي نبرد اسرائيل به هلاكت خواهند رسيد. آنان در حالي كه سر پا ايستاده اند، بدنشان از استخوان هايشان تحليل خواهد رفت، چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبانشان در دهانشان از بين خواهد رفت (زكريا 14: 12). اين دقيقاً همان چيزي است كه در اثر تشعشع شديد راديو اكتيو بمب نوتروني رخ خواهد داد. (135)
ليندزي ادعا مي كند كه به مسافت دويست مايل از دشت يرزعيل (136) نزديك مجدّو (137) تا دشت اردن و نيز تا درياي سياه و خليج عقبه، كل دشت مزبور مملو از آثار بازمانده ي جنگ و اجساد حيوانات و انسان ها و مهم تر از همه، مملو از خون خواهد بود. (138) وي مي نويسد:
من كل طول اين دشت را رفته ام.... تصور اين امر تقريباً محال است كه اين دشت پوشيده از خون به ارتفاع پنج پا شود. با اين حال، آن دقيقاً همان چيزي است كه خدا پيش بيني كرده است، و او همواره كلام خويش را تحقق خواهد بخشيد. برخي پرسيده اند، « آيا خون ها لخته نمي شوند كه جاري نگردند؟ » خوني كه در معرض تشعشع شديد راديواكتيو قرار گيرد، لخته نمي شود... در اثر تشعشع شديد، خون لخته نخواهد شد. آن واقعاً دريايي از خون با پنج پا عميق خواهد بود. (139)
اما ليندزي معتقد است قدرت خدا از سلاح هاي هسته اي برتر است و او به طرز خارق العاده اي از اسرائيلي هاي مؤمن (140) حمايت خواهد كرد به گونه اي كه آنان پس از بدترين قتل عام كه دنيا به خود خواهد ديد، به حيات ادامه خواهند داد. اعتقاد بدين امر دشوار است كه چگونه اين امر، به لحاظ زيست شناختي و بوم شناختي ممكن خواهد بود، يا چگونه 144000 مبلّغ يهودي (141) وظيفه خواهد داشت در جهان مرگ زده ي پس از جنگ هسته اي (142) ايفاي نقش كند، زيرا نيمي از جمعيت دنيا قبل از آن نابوده شده است. ليندزي ادعا مي كند كه نيروهاي آزاد شده آنقدر ويرانگر خواهد بود كه براي تغيير آب و هوا و ويژگي هاي طبيعي زمين (143) و ويران كردن شهرها كافي خواهد بود. (144) تصور آن دشوار است كه كسي باز هم زنده بماند، چه رسد به اين كه اصلاً معقول باشد كه كساني بخواهند، به تعبير وي، به « 144000 بيلي گراهام يهودي دوره گرد دنيا » (145) گوش فرا دهد.
با اين حال، نظرات بسياري از نويسندگان ديگر، از جمله نويسندگان مرتبط با يهوديان حامي عيسي، با نقطه نظرات آخرالزماني ليندزي مشترك است. (146)
وب سايت آنان با معرفي كتاب فرجام سياره ي بزرگ زمين اطمينان مي دهد كه « اين كتاب بدون ترديد به شما كمك خواهد كرد كه تصميم بگيريد در كجا با طرح پيشگويانه ي خدا براي اعصار هماهنگ شويد ». (147) كتاب خود ديويد بريكنر با نام اميد آينده (148)، سناريويي همسان سناريوي ليندزي را ترسيم مي كند. تفسير ظاهرگراي وي نيز ميان متون مقدس و رخدادهاي دوره معاصر ناهمخواني پديد مي آورد، همراه با لشكريان مهاجمي كه از تاكتيك هاي عصر برنز استفاده مي كنند در حالي كه سلاح هاي قرن بيست و يكم را به خدمت مي گيرند. (149)
بريكنر اگر چه يهوديان را به بازگشت به اسرائيل ترغيب مي كند، درباره ي سرنوشت آنان بدبين است. « همان گونه كه پيامبر بني اسرائيل گفت، خبر خوش آن است كه اسرائيل در نهايت تسليم خواهد شد. خبر بد آن است كه تسليم به بهاي گزاف و در نتيجه ي نزاعي عظيم حاصل مي شود ». (150) برينكر معتقد است بيت المقدس كانون نبرد آرماگدون خواهد بود. « هنگامي كه اورشليم متحمل شكست دهشت زايي (151) كشتار هولناكي (152) رخ مي دهد... نيمي از مردم شهر كشته مي شود يا به اسارت گرفته مي شوند. تصور ميزان نابودي و ويراني دشوار است. قوم اسرائيل درهم كوبيده مي شود و متلاشي و مغلوب مي گردد و تقريباً نابود مي شود... اما كار هنوز تمام نشده است ». (153)
لوئيس گولدبرگ، پژوهشگر مقيم وابسته به يهوديان حامي عيسي در مقاله اي با عنوان « هامان، هيتلر، و اكنون حسين- هولوكاست ديگر؟ » بر اساس قرائت ظاهرگرايانه خود از زكريا، باب 13- 14، سناريوي ترسناك مشابهي را كه در انتظار اسرائيل است، توصيف مي كند: « شما ممكن است بپرسيد، " چگونه در جهان، در حالي كه يهوديان بار ديگر در سرزمين اجدادي خويش بسر مي برند و از آزادي اي برخوردارند كه به مدت 2500 سال از آن محروم بودند، مي توان از كشتار دسته جمعي سخن گفت؟ چرا ملت ها و رهبرانشان اصلاً اجازه مي دهند چنين وضعيتي بار ديگر اصلاً پديد آيد؟" » (154) گولدبرگ با نقل آياتي از باب 13 زكريا پاسخ مي دهد، و ثابت مي كند كه در اثر اين واقعه، طبق برآورد وي، دست كم دو و نيم ميليون يهودي فقط در اسرائيل كشته مي شود. وي ادعا مي كند رنج بازماندگان بيش از هر زمان ديگر در تاريخشان خواهد بود. « چه وحشتي! چه ويرانياي! چگونه مي توان درباره ي آن سخن گفت؟ آن هر انساني را گريان خواهد كرد. در حالي كه كورهاي آشويتس (155) و [ دهكده هاي] برگن و بلزن (156) هنوز در اذهان بازماندگان هولوكاست (157) گرم است، چگونه مي توان كشت و كشتار ديگري را حتي به تصور درآورد؟ » (158)
گولدبرگ براي اثبات اين ادعايش كه زكريا به يك هولوكاست در آينده اشاره مي كند، از شلوموگورِن (159)، افسر بلند پايه پيشين اداره ي اطلاعات كه هماهنگ كننده ي عمليات دولت (160) در يهوديه، سامره و منطقه ي غزه بود، نقل مي كند كه گفته است، « ما هم اكنون وارد تونل طولاني و تاريك شده ايم... ما همين حال هم كه تجربه هاي تاريك خود را آغاز كرده ايم، صداي پاي مسيحا را مي شنويم! » (161)
بريكنر تب آخرالزماني را با اين ادعا افزايش مي دهد كه، « كلام قطعي پيشگويي كتاب مقدس وعده مي دهد كه طليعه ي صبح نزديك است... آنگاه كه اركستر آغاز به نواختن مي كند، خوب گوش فرا دهيد. آيا مي توانيد مضامين آن را دريابيد؟ قطعه اي كه آنان مي نوازند، " پيش درآمد آرماگدون" نام دارد ». (162) اگر چه روزن، بريكنر و گولدبرگ يهودي الاصل هستند، نوشته هاي آنان را مي توان يهود ستيزانه تلقي كرد زيرا با چنين اطميناني هولوكاست ديگري را پيش بيني مي كنند، كه به تعبير خود آنان، بدتر از هر حادثه تجربه شده ي تاريخي است.
پيش درآمد آرماگدون (163) اثر روزن، به عنوان مثال، با « هشدار به خواننده » آغاز مي شود. قصد او روشن است: « غرض آن است كه خواننده شوكه شود زيرا واقعيت هاي زندگي اغلب شوك آور هستند ». (164) نبرد نهايي (165) اثر ليندزي نيز با اين دستورالعمل ها آغاز مي شود، « اين كتاب را بخوانيد. از آن ياد بگيريد. آن را دست به دست به دوستانتان بدهيد. آخرين شانس آن است كه برخي از آنان بتوانند در آينده از يك سرنوشت ناگوار (166) كه اين كتاب توصيف مي كند، بگريزند ». (167) تدبيرگرايان مسيحايي مانند روزن، بريكنر و گولدبرگ با تدبيرگرايان مكاشفه اي نظير ليندزي و لائه در اين عقيده مشتركند كه تفسير ظاهري و آينده گرا از پيشگويي هاي عهد عتيق مردم را شوكه خواهد كرد و قبل يا در طول دوره ي مصيبت، آنان را به ايمان به مسيح سوق خواهد داد، و مي دانيم كه آنان خود از طريق عروج نجات خواهند يافت. آنان همچنين اطمينان دارند كه همان نوشته هاي مقدس وعده مي دهد كه بيشتر يهوديان، دست كم بازماندگان آنان، هنگام بازگشت عيسي ايمان خواهند آورد.
نكته ي درخور توجه آن است كه برخي سازمان ها مانند سفارت بين المللي مسيحيان، گرچه اساساً از نظر الاهيات، تدبيرگرا هستند و معتقدند كه پيشگويي هاي راجع به گرد هم آمدن يهوديان در اسرائيل امروزه تحقق يافته است، با اين حال خود را از تدبيرگرايي مكاشفه اي هال ليندزي و تيم لائه كنار مي كشند. آنان گرچه در سطح سياسي و بشردوستانه با كشور اسرائيل و مؤسسات يهودي همكاري نزديكي دارند، برداشت آنان درباره ي آينده ي اسرائيل، در بردارنده ي اين عقيده ناخوشايند نيست كه « زماني همه ي يهوديان دنيا به اسرائيل مهاجرت خواهند كرد، دو سوم آنان در آرماگدون خواهند مرد و يك سوم به مسيحيت ايمان خواهند آورد ». مي توان كساني را يافت كه خود را مسيحي مي خوانند و اين آموزه را هم قبول دارند. ما امكان آن را رد نمي كنيم و در صدد رد آن هم نبوده ايم. (168)
از اين رو، آي سي اي جي (ICEJ) نمونه ي نوع خوش بينانه تر اما غير تبشيري تدبيرگرايي سياسي (169) است. با اين حال، موضوع نامشخص آي سي اي جي موجب تشديد تنش لاينفك در ميان تقريباً همه ي انواع تدبيرگرايي مي شود. تدبيرگرايان به واسطه ي التزام به تفسيري ظاهري و آينده گرا كه در آن، پيشگويي تاريخ نامكتوب است، هم آزار يهوديان و هم نجات آنان را پيش بيني مي كنند. (170) از اين رو، آنان به سبب پذيرش يهودستيزي مورد انتقاد قرار گرفته اند چرا كه في نفسه، يهودستيزي را مي توان تحقق پيشگويي راجع به « تنگنايي يعقوب » دانست. پژوهش دوايت ويلسون در خصوص تدبيرگرايي در دهه 1930، مثلاً آشكار مي سازد كه برخي نويسندگان پيشاهزاره گرا خود يهوديان را مسئول بخشي از يهودستيزي مي دانند؛ آنان مسئول انقلاب در اروپاي قاره اي بودند؛ و حتي مسئول ركود بزرگ در آمريكا بودند.
درخواست ها از اروپا براي كمك به آوارگان يهودي (171) مورد بي اعتنايي قرار گرفت و « دستت را بِكش! » به معناي عدم مساعدت بود. بنابراين پيشاهزاره گرايان نيز به رغم اين كه از نظر الاهياتي بيش از گروه هاي مسيحي ديگر حامي يهوديان هستند، اما با بي علاقگي برخورد مي كردند- به دليل يهودستيزي باقي مانده، (172) به دليل اين كه بر اساس پيشگويي، اذيت و آزار مورد انتظار بود، به دليل آن كه، اين امر مشوّق مهاجرت بود، به دليل آن كه اين امر ظاهراً آغاز دوره ي مصيبت عظيم (173) بود و به دليل اين كه، آن نشانه ي شگفت انگيز آرزوي مقدس قريب التحقق بود. (174)
اين امر روشن مي سازد كه چرا مثلاً بلكستون و گابلين مي توانستند ظاهراً به لفّاظي يهودستيزانه بپردازند در حالي كه از ابتكارات تبشيري (175) در ميان يهوديان حمايت مي كردند و چرا ليندزي، بريكنر و فراچتنبام مي توانستند آينده ي مكاشفه اي غم انگيزي را براي اسرائيل پيش بيني كنند در حالي كه براي اسرائيل آرزوي كاميابي مي كردند و به نفع يهوديان گواهي مي دادند. ديمار در چارچوب چنين فرجام شناسي اظهار مي دارد كه « مادامي كه تدبيرگرايان يك تفسير كاذب از پيشگويي ارائه مي دهند كه يهوديان را سپر بلاي يك نظام الاهياتي تحريف شده مي سازد، يهوديان همواره در خطر اذيت و آزار قرار دارند ». (176) اين امر به طور اجتناب ناپذيري به زيان آورترين جنبه ي تدبيرگرايي معاصر منجر مي شود. آنان با هر گونه آرمان صلح در خاورميانه سرسختانه مخالفند. در حالي كه آثار قلمي تدبيرگرايان مكاشفه اي با تيراژ ميليوني به فروش مي رسد، اندكي از آن ها به مسائل صلح و عدالت مي پردازند، جز اين كه درباره ي يك صلح دروغين (177) هشدار مي دهند كه دجال به اسرائيل پيشنهاد خواهد كرد. (178) گرايش هاي گوناگون تدبيرگرايي در اين باور نيز مشتركند كه خدا بر اساس نحوه ي رفتار ملت ها با يهود، درباره ي دنيا داوري خواهد كرد.
5. روز داوري: گزينش جانبداران و بركت خواهي از اسرائيل
همه سنّت هاي هزاره گرا (179)، بازگشت مسيح را اتمام غايات خدا بر روي زمين و مرادف با روز قيامت مي دانند. تدبيرگرايي، با تمايز دقيق خود ميان اسرائيل و كليسا و آموزه ي عروج پنهاني و دوره ي مصيبت بر گاهشماري فرجام شناختي (180) كمابيش پيچيده اي مبتني است. آراي گوناگوني درباره ي هدف از بازگشت مسيح و نيز اساس داوري او مي توان يافت. به عنوان مثال، اسكوفيلد از آنجا كه دنيا را به سه طبقه از افراد تقسيم كرده است، (181) بازگشت عيسي مسيح را داراي « رابطه ي سه گانه: با كليسا، اسرائيل و ملت ها » (182) مي داند. وي مدعي است كه پس از روز داوري و نابودي كليسا، باز هم « ملت هاي ديگر سراسر دنيا تغيير آيين خواهند داد و در بركت هاي ملكوت سهيم خواهند بود، » دست كم آنان كه از آرماگدون زنده بيرون مي آيند و در روي زمين در طول هزاره ي سلطنت باقي مي مانند. (183) اين امر يك دليل از دلايل آن است كه چرا برخي سازمان هاي تدبيرگرا نظير آي سي اي جي (ICEJ)، تبليغ مسيحيت را در مرحله ي كنوني در ميان يهوديان نامناسب يا غير ضروري مي دانند.تدبيرگرايان كلاسيك و مكاشفه اي مايلند كه يهوديان بي ايمان را، پيش از بازگشت مسيح و در طي دوره مصيبت، با شيطان مرتبط بدانند. به عنوان مثال، اسكوفيلد تعليم مي دهد كه پس از عروج پنهاني و رفتن مقدسان به آسمان، عيسي مسيح باز خواهد گشت تا « بازماندگان يهودي اي را كه در محاصره ي قدرت هاي غير يهودي جهان به رهبري ستمگران و پيامبران دروغين قرار دارند، نجات بخشد ». (184) بلكستون نيز يهوديان غير مؤمن را هم پيمان دجال مي داند، « كه اين يهوديان از او استقبال خواهند كرد ». (185) ليندزي همچنين ادعا مي كند كه آنان پيمان صلحي با دجال، (186) و « عهدي با دوزخ » (187) بسته اند، در حالي كه لائه مدعي است اسرائيل « با شيطان داد و ستد » (188) دارد.
اما تدبيرگرايان مسيحايي و اهل سياست در حالي كه درباره ي لزوم آگاه ساختن يهوديان از بشارت انجيل با يكديگر اختلاف نظر دارند، با اين حال درباره ي روابط بيشتر با يهوديان اتفاق نظر دارند و يهوديان غير مؤمن را در جانب خدا و مخالفت دجال و امت هاي غير يهود مي دانند. به عنوان مثال، وان دِر هووِن از آي سي اي جي (ICEJ) ادعا مي كند كه كما بيش كل دنيا مخالف اسرائيل خواهد بود:
ملت ها به طور فزاينده اي اسرائيل را از شوراهاي خود بيرون خواهند كرد تا اين كه آنان پي مي برند در جنگ آرماگدون روياروي قوم يهود قرار گرفته اند. (زكريا 14: 2-3) همه امت هايي كه با قوم يهود دشمن شوند، قطعاً دچار سيه روزي خواهند شد (اشعيا 60 : 12)... كتاب مقدس به طور مكرر بيان كرده است كه خيانت به اسرائيل علت عمده ي غضب خدا نسبت به امت ها در روزهاي واپسين خواهد بود. (189)
بريكنر به آنان كه « مخالف » اسرائيل هستند، هشدار مي دهد: « آنان كه با مسيح مخالفند، و با دجال بر عليه اسرائيل هم پيمان شده اند، مورد داوري قرار خواهند گرفت و به " دوزخ" (190) روانه خواهند شد » (191) ديهان همچنين تأكيد مي كند كه، « از آنجا كه اسرائيل سرزمين مقدس خداست، هر آن كس كه به آن آسيب وارد آورد و در صدد جدا كردن قوم آن از مايملك شان برآيد، تحت قضاوت خدا قرار خواهد گرفت ». (192) در يك پرينس گامي فراتر نهاده، تأكيد مي كند كه « هنگامي كه خدا به داوري درباره ي امت ها مي پردازد، بر اساس پاسخ آنان به گرد هم آيي دوباره ي اسرائيل درباره ي آنان قضاوت خواهد كرد. در آن هنگام، هيچ امتي نمي تواند غفلت از گردهم آيي دوباره ي يهود (193) يا غفلت از اين واقعيت را كه آن، تحقق كلام وحياني خداست، بهانه قرار دهد ». (194) ديهان مشتاقانه منتظر هزاره ي مسيح است اما حتي در اينجا اساس صلح جهاني را طرز برخورد با اسرائيل مشخص مي كند. « هنگامي كه مالكيت تام و آزادانه ي سرزمين مقدس به قوم آن سرزمين اعطا مي شود، يعني به كساني كه خدا بر اساس پيمان وعده ي آن را داده است، تنها در آن هنگام ملت ها در آسايش خواهند بود و صلحي كه انسان ها براي آن مي كوشند در نهايت تحقق خواهد يافت ». (195)
لازمه ي اين سخن روشن است: در حالي كه كليساهاي مهم، از جمله عهدگرايان، معتقدند كه قضاوت الاهي بر اين اساس خواهد بود كه امت ها چگونه به درخواست هاي عيسي مسيحي پاسخ دهند، تدبيرگرايان به طور ضمني يا با صراحت اسرائيل را عامل تعيين كننده ترسيم مي كنند. اين كه چگونه اقوام و ملت ها به ادعاهاي منطقه اي اسرائيل واكنش نشان داده اند و آيا آنان به مهاجرت يهوديان به فلسطين كمك كردند يا با آن مخالفت ورزيدند، سرنوشت ابدي آنان را تماماً يا تا حدودي تعيين خواهد كرد. اين استنتاج منطقاً از اين مقدمه بدست مي آيد كه اسرائيل از پيمان، هدف و سرنوشت جداگانه و برتري در روي زمين نسبت به كليسا برخوردار است؛ آنان قوم برگزيده خدا هستند، با دخالت الاهي براي ابد به سرزمين خود بازگشته اند؛ و وعده ي داده شده به ابراهيم راجع به كساني كه براي او دعاي خير كردند يا او را دشنام دادند، اينك شامل فرزندان جسماني او مي شود. تمايز ميان اسرائيل و كليسا و تفسير نص گرايانه ي زيربناي آن، به طور حتم به فرجام شناسي تقليل گرا (196) منجر مي شود كه در آن از ارزش عيسي كاسته مي شود، نجات و داوري مجدداً تعريف مي شود و اسرائيل مقدس شمرده مي شود. (197) در واقع، مي توان گفت اگر اسرائيل واقعاً معيار و واسطه ي عدالت و صلح نهايي است، در اين صورت بركت جويي از اسرائيل، دست كم براي برخي از صهيونيست هاي مسيحي، مرادف با اعتقاد به مسيح است.
6. ارزيابي آينده
صهيونيسم مسيحي در اثر پيش فرض هاي پيشاهزاره گرايانه (198) خود و تأثير فرجام شناسي تدبيرگرايانه، راجع به حوادث آينده ي دنيا بدبين است. تفسير نظرپردازانه و آينده نگر از پيشگويي هاي ديرين بسياري را بدين عقيده سوق داده است كه بازگشت يهوديان و تأسيس كشور اسرائيل، نشانه هاي آخرالزمان است. تدبيرگرايي مكاشفه اي معاصر، به طور خاص، در اثر ريشه هايش در تدبيرگرايي كلاسيك اميد مقدس مسيحيان را با سرنوشت يهوديان در خلال هفت سال آخر پيش از بازگشت مسيح مقايسه مي كند. در حالي كه مسيحيان رهايي خواهند يافت، يهوديان دچار رنج و بلا خواهند شد. گريس هالسِل اظهار مي دارد:بسياري از تدبيرگرايان پروتستان انجيلي، با اين اعتقاد راسخ كه نبرد هسته اي آرماگدون در چارچوب طرح الاهي امور، رخدادي اجتناب ناپذير است، خط سيري را براي اسرائيل پذيرفته اند كه به اعتراف خود آنان مستقيماً به يك كشتار دسته جمعي منجر خواهد شد كه به طرز توصيف ناپذيري وحشيانه تر و گسترده تر از هر تصور كشت و كشتاري است كه مي توانست در ذهن پليد (199) آدولف هيتلر پديد آمده باشد. (200)
چنين ديدگاه تقديرگرايانه (201) از آينده، كه يك نسخه نامكتوب (202) شمرده مي شود، به ناگزير زمينه ساز پذيرش واقعيت يهودستيزي خواهد بود زيرا اين امر تحقق بخش پيشگويي « تنگنايي يعقوب » است. علاوه بر اين، از آنجا كه صهيونيسم مسيحي خود بخود نسبت به هر امر بين المللي و مرتبط با كليساي جهاني، كه پاي جامعه ي اروپايي (203) يا سازمان ملل را به ميان مي كشد، بدگمان و بدبين است، و تلاش ها براي نيل به صلح پايدار (204) در خاورميانه را به عنوان امري دروغين (205) و ترفندي شيطاني (206) براي فريب اسرائيل، رد مي كند. انحراف از ايمان تاريخي مسيحي بيش از همه در اين باور تقليل گرايانه (207) آشكار است كه خدا بر اين اساس كه افراد و ملت ها يهوديان را دعاي خير كنند يا دشنام دهند، داوري خواهد كرد.
پينوشتها:
1. پيشاهزاره گرايي تاريخي يا عهدنگر بر اين عقيده بود كه قوم يهود در كليسا ادغام خواهد شد و ملتي نوكيش در كنار ديگر ملت هاي مسيحي به فلسطين باز خواهد گشت. اما پيشاهزاره گرايي تدبيرنگر معتقد بود كه قوم يهود خواه قبل از ايمان به مسيح، خواه بعد از ايمان به مسيح، به فلسطين بر مي گردند ولي به طرز بارزي جدا از كليسا باقي خواهد ماند.
2. Billy Graham. Approaching Hoofbeats, The Four Horsemen of the Apocalypse. (Waco, Word, 1983); Storm Warning, (Milton Keynes, Word, 1992) ; Grand R. Jeffrey, Armageddon: Appointment with Destiny, (Toronto, Frontier Research, 1988); Ed Hindson, Approaching Armageddon: The World Prepares for War with God, (Eugene, Oregon, Harvest House, 1997) Moishe Rosen. Overture to Armageddon, (San Bernardino, Here’s Life Publishers, 1991); David Brickner, Future Hope, A Jewish Christian Look at the End of the World, (San Francisco, Purple Pomegranate,1999).
3. top military commanders
4. Lindsey, Road, op.cit., P195.
5. Peter Leithart
6. unbelieving ethnic Israel
7. Gary DeMar and Peter J. Leithart, The Legacy of Hatred Continues: A response to Hal Lindsey’s The Road to Holocaust, (Tyler, Texas, Institute for Christian Econimics, 1989), P17.
8.Lindseyite dispensationalists
9. Jack Van Impe
10. Lindsey"s unconventional approach
11. pessimistic reading
12. از عقايد قطعي همه مسلمانان اعم از شيعه و سني اين است كه حضرت عيسي در زمان ظهور حضرت مهدي (عليه السّلام) به روي زمين باز مي گردد و در بيت المقدس پشت سر حضرت مهدي (عليه السّلام) نماز مي گزارد و او را تأييد مي كند و در رديف يكي از معاونان آن حضرت قرار مي گيرد. در اين خصوص، صدها حديث در منابع روايي شيعه و سني ذكر شده است؛ به عنوان مثال روايت شده است كه هنگامي كه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) در مورد فتنه دجال و خرابي هاي آن سخن مي گفت، فرمودند كه عرب ها در آن ايام در بيت المقدس هستند و امامشان مهدي (عليه السّلام) آن مرد صالح است كه هنگامي كه آماده ي نماز جماعت صبح مي شود، ناگهان حضرت عيسي (عليه السّلام) نازل مي شود. حضرت مهدي (عليه السّلام) به احترام او عقب مي رود اما حضرت عيسي دست خود را بر شانه او مي گذارد و مي گويد: « برو جلو و نماز را بخوان كه اين نماز براي تو تشكيل يافته است ». پس حضرت مهدي (عليه السّلام) جلو مي رود و امامت مي كند (سنن ابن ماجه، ج 2، ص 526). همچنين در حديث ديگري رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله) مي فرمايد: خلفا و اوصياي من كه حجت هاي پروردگار بر مردمانند، دوازده تن هستند: اول آنان علي بن ابي طالب (عليه السّلام) و آخر آنان پسرم مهدي (عليه السّلام) است كه عيسي بن مريم نازل مي شود و پشت سر او نماز مي خواند؛ در زمان مهدي (عليه السّلام) زمين با نور پروردگارش روشن مي شود و سلطنت او شرق و غرب جهان را فرا مي گيرد. (ينابيع المودة، ج 3، ص 295، باب 78). در حديثي ديگر، علي (عليه السّلام) مي فرمايد كه « مردي از دودمان من »، « يهود و نصارا » را با ذلت « از سرزمين هاي عرب بيرون خواهد راند » (بحارالانوار، ج 53، ص 59، ح 47) و ارتش مشترك مسلمانان آنان را به كلي نابود خواهد كرد.
13. Lindsey, Israel, op.cit., p20-30.
14. novel prophetic style
15. teleology
16. Vernard Eller, Theology of Promise v Theology of Hope" The Christian Century, April 10, 1968.
http:/Avww.morningstarlawrence.com/eschatology.htm
17. Charles Ryrie, The Living End, .(Old Tappan, Revell, 1976), p80.
18. Charles Dyer, The Rise of Babylon, Signs of the End Times, (Wheaton, Illinois, Tyndale House, 1991), P189.
19. Prince, Last, op.cit., p54.
20. God"s future plans
21. Lindsey, 1980"s, op.cit., pi 1.
22. Lindsey, Late, op.cit., back cover.
23. Lindsey, There’s, op.cit. p7.
24. Lindsey, 1980’s, op.cit., p7.
25. Planet Earth 2000 AD
26. Lindsey, Planet, op.cit., p2.
27. Planet Earth, The Final Chapter
28. Ibid. p227.
29. C. Van der Waal, Hal Lindsey and Biblical Prophecy, (Neerlandia, Alberta, Canada, Inheritance Publications, 1991), p51.
30. fatalistic
31. Micah
32. King Hezekiah
33. Ibid., pp52-53.
34. Jonah 4:1-3, 10-11.
35. covenantal preconditions
36. Van der Waal, op.cit., p51.
37. clairvoyance
38. Lindsey, Late, op.cit., pP17-18.
39.There"s A New World Coming: A Prophetic Odyssey
40. druids of Stonehenge
41. Lindsey, There’s, op.cit., back page.
42. New Age clairvoyant
43. Lindsey, Planet, op.cit., p4.
44. Lindsey, Late, op.cit., P180. see also DeMar, Last, op.cit., P197.
45. Lindsey, There"s op.cit., P12.
46. Van der Waal, op.cit., p51.
47. Lindsey, Apocalypse, op.cit., back cover.
48. Lindsey, Final, op.cit., back cover.
49. Van der Waal
50. media hype
51. Van der Waal, op.cit., p53.
52. Ibid., p54.
53. گنوسي گري، جنبشي فلسفي و ديني در دنياي رومي - يوناني سده ي دوم ميلادي بود كه گروه هاي زيادي را با عقايد مختلف در بر مي گرفت. اين جنبش برگرفته از اديان سنتي بود و به نوبه ي خود تأثير زيادي بر آن ها گذاشت اما تأثير آن بر مسيحيت بيش از همه بود و به شكل گيري قانون، اعتقادنامه و سازمان اسقفي منجر شد.
54. Ibid., p55.
55. Lindsey, Planet, op.cit., P191.
56. Ibid., p4.
57. Ibid., back cover; Final, back cover;
58. premillennial reading
59. The Last Days: A Discource on the EvilCharacter of These Our Proving them to be the "perilous Times" of the "Last Days" Times
60. Edward Irving, The Last Days; A Discourse on the Evil Character of These our Times Proving them to the ’Perilous Times" of the Last Days’ (London, James Nisbet, 1828), p10.
61. Lindsey, Planet, op.cit.. pp85-138; LaHaye, Are, op.cit., pp32-43.
62. Irving, Last, op.cit., p10.
63. Niagara Prophetic Conference
64. Truth (periodical), No. 19(1897), p385. Cited in Canfield, Incredible, op.cit., P125.
65.Jesus id Coming
66. Blackstone, Jesus, op.cit., plO.
67. Ibid., p241.
68. cynicistm
69. What Do The Prophets Say?
70. C. I. Scofield, What Do The Prophets Say? (Philadelphia, The Sunday School Times Co., 1918).
71.United States of the world
72. federated world- enpire
73. Ibid., pp18-19.
74. Ephah
افا، سنجه ي يهوديان كهن است كه تقريباً برابر با 75/ 11 ليتر است.
75. land of Shinar
76. B. W. Newton. Babylon, op.cit., pp 145, 150.
شنعار نام پيشين و عبري بابِل بود. نکته ي جالب توجه آن است که چارلز داير که تدبيرگراي مدرن حوزه ي علوم ديني دالاس است، نيز اعتقاد دارد که اشارات آخرالزماني به بابِل در کتاب مکاشفه نه از روي جلد بلکه حقيقتاً اشاره به عراق کنوني است. نک:
The fl/"se of Babylon, Signs of the End Times, (Wheaton. Illinois, Tyndale House, 1991).
77. Newton, ‘Prophetic,* op.cit., P130; also in Fromow, Teachers, op.cit., p60.
78. Premillennial Dispensationalism
79. postmillennial missionary
80. صدور اعلاميه ي بالفور در روم نوامبر 1917 زمينه ي قانوني- سياسي لازم را براي تشكيل آتي حكومت مستقل يهودي در سرزمين فلسطين فراهم گرديد. محتوا و لحن اعلاميه مذكور به شكلي تنظيم شده بود كه فلسطين به عنوان يك سرزمين متعلق به يهوديان تلقي گرديده، ديگر ساكنان غير يهودي آن تقريباً به منزله ي ساكنان درجه ي دوم مطرح شدند! اين در حالي بود كه 92 درصد ساكنان فلسطين را اعراب تشكيل مي دادند.
81. Allied Powers
82. Gentile domination
83. Jewish Missionary Intelligence, (1917). pP129-130, cited in Crombie. Love, op.cit., P160.
84. CMJ, "The State of Israel; Why Should we support it?’ Always be Prepared to Give an Answer Resource, (St Albans, CMJ, 1996).
85. Van der Hoeven, Babylon, Op.cit., P151.
86. Lindsey, Planet, op.cit., P160, Final., op.cit., pl08.
87.Folks
88.Dwight Wilson
89. premillennial history
90. Dwight Wilson, Armageddon Now, (Grand Rapids, Baker, 1977), pp216-218.
91. J.N. Darby, ‘The Rapture of the Saints and the Character of the Jewish Remnant,’ Collected, op.cit., Prophetic. I„ II, PP.153-155.
92. Bass, Backgrounds, op.cit., p41; Dave MacPherson, The Unbelievable Pre-Trib Origin, (kansas City, Heart of America Bible Society, 1973) and The Incredible Cover-Up, (Medford, Oregon, Omega Pulications, 1975). see also Edward Irving, "Signs of the Times in the Church" Morning Watch, II, March (1830), pP156-158, cited in Paterson, op.cit., P165.
93. Satan,s rule
94. public appearance
95. Darby, ‘Rapture,’ Collected, op.cit., pP153-155.
96. Blackstone, Jesus, op.cit., P176.
97. Lindsey, Late, op.cit., p44.
98. End Times
99. John Walvoord, End Times, Understanding Today’s World Events in Biblical Prophecy, (Waco, Texas, Word, 1998).
100. Jews for Jesus,
http://www.store.jewsforjesus.org/books/praducts/BK232.htm
101. John Walvoord, The Blessed Hope and the Tribulation (Grand Rapids, Zondervan, 1975); The Blessed Hope and the Kingdom, (Grand Rapids, Zondervan,1976); The Rapture Question, revised edition (Grand Rapids,Zondervan, 1979); Tim LaHaye, No Fear of the Storm, Why Christians Will Escape All the Tribulation, (Sisters, Oregon. Multnomah, 1992); Marvin Rosenthal, The Pre-Wrath Rapture of the Church, (Nashvill, Thomas Nelson, 1990); Marvin Rosenthal and Kevin Howard, Examining the Pre-Wrath Rapture the Church, (Nashville, Thomas Nelson, 1994); Finis Jennings Dake. The Raputre and the Second Coming of Christ, (lawrenceville, Georgia, Dake Bible Sales 1977); Salem Kirban, Countdown to Rapture, (Chattanoogo, AMG, 1977).
102. Left Behind
103. thrilling end-time adventure
104. global chaos
105. plagues
106. Jews for Jesus,
http://www.store.jewsforjesus.org/books/products/sp057.htm
107. millennium celebrations
108. history- stopping event
109. Lindsey, Planet, op.cit., p306.
110. pre- Tribulation Rapture
111. Bass, Backgrounds, op.cit., p39.
112. An Exception to this was S.D. Baldwin who wrote Armageddon; Or The Overthrow of Romanism and Monarchy; the Existence of the United States Foretold in the Bible, (Cincinnati, Applegate and Company, 1854).
113. Scofield, Scofield, op.cit.. fn4’ pP1348-1349.
114. Blackstone, Jesus, op.cit., P174.
115. guilty of deicide
116. Jacob"s trouble
117. Blackstone, Jesus, op.cit., p241.
118. james Gray
119. anti- Semitic sentiments 119. Arno Gaebelein, The Conflict of the Ages, (New York, Our Hope 1933); Timothy P. Weber, Living in the Shadow of the Second Coming: American Premillennialism, 1875-1982, (Grand Rapids, Zondervan, 1983), P189.
120. Arno Gaebelein, The Conflict of the Ages, (New York, Our Hope 1933); Timothy P. Weber, Living in the Shadow of the Second Coming: American Premillennialism, 1875-1982, (Grand Rapids, Zondervan, 1983), P189.
121. Charles Ryrie, The Living End, (Old Tappan. Revell. 1976), p81. The title of chapter 8 is entitled "A Bloodbath for Israel.’
122. Walvoord, Israel, op.cit., p108.
123. Spanish Inquisition
124. LaHaye, Are, op.cit P146.
125. Lindsey, Late, op.cit., pP165,167.
126. Jehovah Witnesses
127. Mormon elders
128. Lindsey, There"s, op.cit., P121.
129. Israel and the Last Days
130. Lindsey, Israel, op.cit., pp45-46.
131. Lindsey, Planet, op.cit., p264.
132. The Final Battle
133. Lindsey, Final, op.cit., P184.
134. Israeli nukes
135. Ibid.. pp255-7.
136.Valley of Jezreel
137. Megiddo
138. Lindsey, there’s, op.cit.,p215
139. Lindsey,Final,op.cit.,pp 251-252.284
140. believing Israelis
141. Jewish evangelists
142. post- nuclear holocaust world
143. topography
144. Lindsey,Apocalypse,op.cit.p237.
145. Ibid.,pi 18.
146. Rosen, Overture, op.cit., was inspired by the Gulf War and Saddam Hussein’s rise to power. See also Brickner, Future, op.cit.. Louis Goldberg, "Hainan, Hitler, and Now Hussein - Another Holocaust?’ Issues, 8.1.
147. Hal Lindsey with C.C. Carson. The late Great Planet Earth (Grand Rapdis, Zondervan, 1979) in Issues Book Review, Issues, 3.7.
http://www.jews-for-jesus.org
148. Future Hope
149. Brickner, Future, op.cit., pp71-72.
150. Ibid., p35.
151. horrible defeat
152. terrible bloodshed
153. Ibid., p74.
154. Louis Goldberg, ‘Haman, Hitler, and Now Hussein - Another Holocaust?’ Issues, 8.1.
155. ovens of Auschwitz
آشويتس بزرگ ترين بازداشت گاه اسيران جنگي آلمان نازي بود كه در جنوب لهستان قرار داشت؛ نازي ها از اردوگاه هاي 1 و 2 و 3 آن براي نابودسازي يهوديان، به عنوان آخرين راه حل، استفاده مي كردند.
156. Bergen- Belsen
157. Holocaust survivors
158. Louis Goldberg, ‘Haman, Hitler, and Now Hussein - Another Holocaust?’ Issues, 8.1.
159. Shlomo Goren
160. Coordinator of Govemment Operations
161. Louis Goldberg, ‘Haman, Hitler, and Now Hussein - Another Holocaust?’ Issues, 8.1.
162. Rosen Overture, op.cit., pi 89.
163. Overture to Armageddon
164. Rosen Overture, op.cit., pi 89. p10.
165. The Final Battle
166. horrible fate
167. Lindsey, Final, op.cit., pXXI.
168. Kern, op.cit.
169. Political Dispensationalism
170. Timothy P. Weber, "A Reply to David Rausch’s “Fundamentalism and the Jew,” Journal of the Evangelical Theological Society, March (1981), p70.
171. Jewish refugees
172. residual anti- Semitism
173. Great Tribulation
174. Wilson, op.cit., pp96-97.
175. evangelistic initiatives
176. DeMar, Last, op.cit., p451.
177. counterfeit peace
178. see for example, Dave Hunt, Global Peace and the Rise of Antichrist, (Eugene, Oregon, Harvest House, 1990).
179. millennial traditions
180. eschatological chronology
181. Scofield, Scofield, op.cit., P1221.
182. Ibid., pi 148.
183. Ibid., pi 148.
184. Ibid., fn. 4, pP1348-1349.
185. Blackstone, Jesus, op.cit., pl08.
186. Lindsey, Planet, op.cit., p254.
187. Lindsey, Late, op.cit., P151.
188. LaHaye, Are, op.cit., P159.
189. Jan Willem Van der Hoeven. "A Christian Response to Israel’, Pamphlet quoted in Don Wagner, Anxious for Armageddon, (Scottdaie, Herald Press,1995), P102.
190. "the abyss"
191. Brickner, Future, op.cit., pl08.
192. M.R.DeHaan, Daniel The Prophet, 35 simple Studies in the Book of Daniel, (Grand Rapids. Michigan, Zondervan, 1947).
193. Israel"s regathering
194. Prince, Last, op.cit., pi 18.
195. DeHaan, op.cit.
196.reductionist eschatology
197. MECC, What, op.cit., preface.
198. premillennial presuppositions
199. criminal mind
200. Halsell. Prophecy, op.cit., P195; see also DeMar & Leithart. Legacy, op., cit.,p26.
201. fatalistic view
202. prewritten script
203. European Community
204. lasting peace
205. counterfeit
206. Satanic ploy
207. reductionist belief
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}